شاد بودن تنها انتقامیست که می توان از زندگی گرفت پس (شاد باش!!)

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اللهم عجل لولیک الفرج

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

                             زده ام فالی و فریاد رسی می آید...

 یه ضرب المثل هست که می گه مشکل که به وجود اومد بگرد راه حلشو پیدا کن نگرد دنبال اینکه چرا به وجود اومد

ما راهو پیدا کردیم ولی نمیریم. چرا؟ نمی دونم. ولی امیدوارم این راه نرفته یه روز توسط ما! طی بشه

 

غایب همیشه حاضر!

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.

**********************************


گر نیایی...
 

«گر نیایی فقیر می میرم»

مثل دنیا حقیر می میرم

چون کبوتر که در قفس حبس است

 

انشاالله ادامه مطلب بقیش!!!


 

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

                             زده ام فالی و فریاد رسی می آید...

 یه ضرب المثل هست که می گه مشکل که به وجود اومد بگرد راه حلشو پیدا کن نگرد دنبال اینکه چرا به وجود اومد

ما راهو پیدا کردیم ولی نمیریم. چرا؟ نمی دونم. ولی امیدوارم این راه نرفته یه روز توسط ما! طی بشه

 

غایب همیشه حاضر!

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.

**********************************


گر نیایی...
 

«گر نیایی فقیر می میرم»

مثل دنیا حقیر می میرم

چون کبوتر که در قفس حبس است

تک و تنها اسیر می میرم

ای شکوه ترنم باران

در فراقت کویر می میرم

توی شهر دلم زمین لرزه است

زیر آوار پیر می میرم

بی تو زجرآور است جان کندن!

وای بر من؛ چه دیر می میرم!

تو بیا، می خورم قسم به خدا

چون بگویی بمیر، می میرم

«مهدیا» ای تمام هستی من

گر نیایی فقیر می میرم

*******************************

 

و این بحر طویل است...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

************************************

 

به یاد روی مه آلوده اش غزل خوانم

 

به یاد روی مه آلوده اش غزل خوانم

به فکر ماه پس ابرم و هراسانم

 

چقدر طول کشید انتظار ، می ترسم

به وقت آمدنت زنده ام ؟ نمی دانم
 

به فکر پرده کشیدن ز رویت ای ماهم

که از زمان ظهورت حدودا آگاهم

 

نه ، دور نیست زیاد این زمان ظهور

ببین صدای قدمت آید از ته آهم

 

عطش برای شرب نگاهت ببین به لب هایم

همین بس است بیا و نگو نمی آیم
 

برای انتظار تو آقا توانمان رفته

برای شیعه بد است آقا ، نگو که تنهایم


پس از هزار و چند قرن هنوز می نالم

که شیفته رخ ماه و خراب آن خالم
 

ولی همین که خوب فکر می کنم شاید من

به شاخه های درخت شکفتنت کالم

 

مرا نبین که به گلشن و چمن خارم

امید آمدنت را به روی گل دارم

 

به خاطر گلها بیا بهار گلزارم

که سیصد و سیزده گل در این چمن دارم